دلم میخواد بیام بشینم پشت به این دیوار. تکیه بدم بهش و سرم رو بذارم روی اون زنجیرها بعد چشمامو ببندم و تصور کنم اون پنجره یه پنجره ی واقعیه که به یه باغ بزرگ باز میشه باغ بزرگی که از توش نسیم خنکی میاد و با خودش عطر سیزه ها رو میاره... میخوام اون نسیم رو درست پشت گردنم حس کنم.... میخوام در حالیکه آفتاب افتاده روی صورتم و میسوزوندش باور کنم اون پنجره هست و اون نسیم خنک آروم میپیچه توی موهام و گرمای آفتاب فراموشم بشه
دلم میخواد بیام بشینم پشت به این دیوار. تکیه بدم بهش و سرم رو بذارم روی اون زنجیرها بعد چشمامو ببندم و تصور کنم اون پنجره یه پنجره ی واقعیه که به یه باغ بزرگ باز میشه باغ بزرگی که از توش نسیم خنکی میاد و با خودش عطر سیزه ها رو میاره... میخوام اون نسیم رو درست پشت گردنم حس کنم.... میخوام در حالیکه آفتاب افتاده روی صورتم و میسوزوندش باور کنم اون پنجره هست و اون نسیم خنک آروم میپیچه توی موهام و گرمای آفتاب فراموشم بشه
برای عکس هات می توان نوشت. اجتماعی اند در پشت مفاهیم. قاب و نور و وزن و ... بماند برای دیگران, سوژه و نگاهت خواستنی ست
تبریک میگم.هنوز عکسهات مثل سالهای قبل جذابه برام
سلام...دوست قدیمی....آدرس جدید وبلاگم رو گذاشتم برات....بدون فیلتر
کار جدید چه خبر؟عکسای تازه؟